چرا اپوزیسیون برانداز، تا کنون نتوانسته زیر چتر پیکار مشترک در خیابان، برای براندازی حکومت اسلامی همراه شود؟ مشکل ما کجاست؟
۱- گروهی در اپوزیسیون هدف شان نه براندازی، بلکه خلع سلاح جنبش براندازی با شعارهای انحرافی می باشد و اساسن نسبت به قیام شهری آلرژی دارند. خشونت سیستماتیک چهل و چند ساله حکومت اسلامی را فراموش کرده و مبارزه بی رمقانه را تبلیغ می کنند. این سیاست در گوهر خود، اصلاح طلبی کرواتی ها به سبک نیروهای خارج از مدار قدرت است.
برخی گروه ها، مسئله شان انقلاب سوسیالیستی می باشد و می خواهند ایران را سکوی پرش برای برقراری سوسیالیسسم در جهان قرار دهند.
کوشش ها برای ایجاد جمهوریخواهان دمکراتیک و لاییک، پس از چند سال تدارکات در نشست موسس (سال ۲۰۰۴ پاریس)، بخش قابل توجهی با ذکر نام ایران مخالف بودند. یعنی صورت مسئله سیاسی آنها ایران نبود!
پس از نزدیک به دو دهه، آن طیف پاسخ نداده اند که صورت مسئله سیاسی آنها، اگر ساختن جامعه و میهن نیست، کدام اهداف را در چنین مجامعی دنبال کرده و می کنند؟
۲-جامعه سیاسی ایران، پرورش یافته نظام های دیکتاتوری، استبدادی، اسلامی و فئودالی بوده و با وجود چهار دهه تبعید در برون مرز و حبس در چاردیواری سکت های محفلی و فرقه ای، فاقد تجربه زندگی در جامعه چند صدائی می باشد.
ما هنوز شاهد کوشش ها در راستای تثبیت تکصدایی سیاسی برای امروز و فردای ایران هستیم و ریشه این دمکراسی گریزی، رویکرد به سیاست با خاستگاه های فردی، محفلی، قومی و مرامی می تواند باشد.
۳- خودشیفتگی در میان مخالفین حکومت اسلامی، بسیاری را به رویای احراز نقش مصلح اجتماعی برده است. مصلحانی که باور دارند می توانند بر دوش توهمات و عقب ماندگی ذهنی بخشی از مردم سوار شوند و اهداف خود را پیش ببرند. مهندسان افکار عمومی با تریبون های فراوان در برون مرز، چنین سیاست هایی را دنبال می کنند، اما غافل اند که شرایط کنونی ایران و جهان، با چهل و چند سال پیش که خمینی را به قدرت رساندند، تفاوت های کیفی دارد.
جامعه ایران همانند کشورهای اروپائی، نیاز به مدیریت سیاسی دارد. مدیریت سیاسی که حاصل کار مشترک و ارتباط ارگانیک با جامعه و هزاران کارشناس حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی، روابط بین الملل و .. است.
شعور و فرهنگ جامعه شهروندی ایران از دوران دنباله روی از “پیشوایان” و “رهبران” عبور کرده و خواهان برنامه روشن سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… هستند. از سوی دیگر کوشش می کنند نهادهای مدنی و خودمدیریت سوسیال دمکراتیک در کف جامعه ایجاد کنند.
۴- آشفتگی سیاسی در میان گروه های سیاسی آنچنان عمیق است که تقسیمبندی نیروهای سیاسی به جمهوریخواه، سلطنت طلب، سوسیالیست، کمونیست و سوسیال دمکرات، به شناخت دقیق از آنها کمک نمی کند.
اکنون سرشت سیاست در قبال سه وجه شهروند (سلول جامعه)، جامعه (شهروندان، نهادهای مدنی و دولت) و میهن (سامانه باشندگان)، جایگاه نیروها را تعیین می کند و ملاک قضاوت، وفاداری آنها به آزادی، همبستگی اجتماعی، ارزش های سوسیال دمکراتیک، لائیک، برابری جنسیتی، دفاع از سلامت محیط زیست و حقوق بشر است.
ما اگر ماسک های مدعیان جمهوری خواهی در ایران را کنار بزنیم، از نوع رضاخانی تا قومگرایان – فاشیست، اسلامگرایان شبه خمینی و سوسیالیست های قومی و .. را مشاهده خواهید کرد.
دم خروس جمهوریخواهان دروغین هنگامی پیدا می شود که شعار حذف زبان فارسی (آموزش به زبان مادری) را برای شقه شقه کردن جامعه، در برنامه آنها می بینید (سیاست درست؛ آموزش سه زبان فارسی، زبان مادری و زبان جهانی است). همچنین با شعار تاکتیکی “فدرالیسم قومی” برای یک دوره پنج ساله در ایران، تدارک خیز برای تقسیم اراضی کشور میان اقوام و جنگ های قومی دیده شده و کنشگران سیاسی مسئول نسبت به سرنوشت جامعه ایران، نمی توانند از کنار این انحرافات بسادگی عبور کنند.
معیار قضاوت در باره نحله های سیاسی، در چارچوب تعاریف گذشته گمراه کننده است.
۵- محافل و گروههای مخالف حکومت اسلامی، چهل و سه سال علیه یکدیگر اعلامیه نوشتند و حکم صادر کردند.
هنگام آن نرسیده که روی راه حل همکاری کف خیابان متمرکز شویم و مرجع صلاحیت دار قضاوت، تصمیم گیری و انتخاب سیاسی را به مجلس موسسان نظام پس از سرنگونی واگذار کنیم؟
آشفتگی در درک از فعالیت سیاسی و مبارزات اجتماعی، عدم تفکیک امور استراتژی سیاسی با همبستگی همگانی در مبارزه میدانی (جنبش اقدام)، معضل دیرینه ما می باشد. نگرش فرقه ای و عقب مانده، همواره با برپا کردن فرد، محفل، گروه و .. ، مانع تکوین اراده سیاسی قطب برانداز در جامعه شده و چوبی لای چرخ مبارزات بوده است.
ما تجربه احزاب اروپا را داریم که فاز معین به تبلیغات حزبی اختصاص دارد و پس از تصمیم گیری سیاسی، کار برای ساختن آغاز می شود. مصداق این سیاست برای ما، تفکیک مبارزات سیاسی از میدانی می باشد. واقعیت اینست که از موضع پیشوا سخن گفتن و اعلامیه نویسی ها با مضمون های اخطار، هشدار و .. ، جنگ را به درون اپوزیسیون منتقل می کند.
ما به تغییر در اسلوب کار نیاز داریم تا به دو مسئله، سیاست(سرنگونی رژیم اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از نمایندگان ۴۵۱ شهر ایران) و خیابان (تغییر توزان قوا در خیابان توسط شهروندان و برای شهروندان) پاسخ دهیم.
هدف نه کم اهمیت دادن به نقد سیاسی، بلکه خودداری از تقلیل نقد سیاسی به اعلامیه نویسی – تبلیغی می باشد. جایگاه نقد سیاسی نه در خیابان، بلکه حاصل آنها به شعارهایی ترجمه می شوند تا خرد جمعی جامعه را بازتاب دهند.
سوسیالیست ها، شاهپرستان، قومپرستان، سوسیال دمکرات ها و .. می توانند سخن شان را با زبان جنبش خیابان بازتاب دهند، نه اینکه جنگ خود را بخیابان منتقل کنند.
هنگامی شعاری پوپولیستی سر داده می شود، بخش خردگرا، آزادیخواه و دمکرات جامعه، شعار آلترناتیو طرح کنند تا شهروندان خود انتخاب کنند. محرومیت شهروندان از شنیدن تنوع شعارها، بمعنای نقض حق آگاهی و قضاوت انهاست.
۶- ما در فردای سرنگونی حکومت اسلامی، به امنیت، صلح، آرامش و آزادی برای ساختن نیاز داریم. ایران به همه ایرانیان برای ساختن فردا احتیاج دارد.
هنگامی مانع حکومت اسلامی برداشته شود و از امادگی برای مقابله با دشمن های در کمین نشسته برخوردار باشیم، خط مشی سیاست فردا را مجلس موسسان نظام آتی تعیین خواهد کرد. مجلس موسسانی که جلوه شعور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران خواهد بود.
اینست فلسفه سیاسی؛ گفتگو پیرامون تفاوت ها و همبستگی در جنبش اقدام!
اقبال اقبالی
11.06.2022
www.tribuneiran.org