بحران بیدرمان حاکمیت و ضرورت جمهوری شهروندی
ایران امروز در نقطه عطف یک دوران تاریخی و تعیینکننده ایستاده است. حکومت اسلامی در بحران سه وجهی بیدرمان گرفتار شده است. فروپاشی مشروعیت سیاسی، عقیدتی و اخلاقی حکومت اسلامی، بر هیچکس پنهان نیست. رژیم اسلامی مشروعیت دینی خود را از دست داده است و نگاهی به نمازهای جمعه، مساجد خالی، و جامعه اسلام گریز ایرانی، نشانگر رویگردانی ایرانیان از اسلام حکومتی، دخالتگر در سیاست، حکومت و امور مردم است.
حکومت اسلامی در پراتیک چهل و شش ساله خود اثبات کرد که توانایی سیاسی برای مدیریت کشور را ندارد و هر سال کشور و جامعه، نسبت به سال پیش، پسرفت داشته است. توهمی که جامعه ایرانی نسبت به اسلامگرایان داشته، با قدرتگیری آنها و آشکار شدن اخلاق، فرهنگ و سیاست در حکومت اسلامی، اسلام سیاسی نماد سقوط اخلاق گشت. اکنون که این واژه ها نگارش می یابند، از حکومت اسلامی آنچه باقی مانده، تنها دستگاهی سرکوبگر با چهل و سال پیشینه جنایت و غارتگزی، و بدنامی و سرافکندگی برای ایران و ایرانیان است.
در این شرایط، گفتمانهای جایگزین حکومت اسلامی هم، همچنان تضعیف شده، آب در شوره زار می ریزند و با پشتوانه مالی، موجودیت رسانه ای – مجازی دارند.
۱. سلطنتطلبی و شکست توهمات بازگشت تاج و تخت در ایران:
با وجود تبلیغات سنگین رسانهای و سرمایهگذاری مالی، تجمعات سلطنتطلبان، عمدتن از مرز چند صد نفر فراتر نمیرود. این شکست عینی، نشانگر پایان آرزوی بازسازی سلطنت در ایران است. جامعه ایرانی از تجربه تاریخ خود آموخته، که بازگشت به گذشته (سلطنتی، دینی و قومی) نه ممکن و نه مطلوب است.
سلطنتطلبی در ایران امروز، بیش از آنکه یک نیروی اجتماعی باشد، یک نوستالژی سیاسی است. تجمعات محدود چند صد نفره آنها، علیرغم هزینههای کلان رسانهای و سازماندهی، بیانگر واقعیت تلخی برای این جریان است. از سوی دیگر، وابستگی سلطنتطلبان به قدرتهای خارجی، بیبرنامگی برای فردای ایران، و ناتوانی در همگامی با مطالبات مدرن ملت ایران، همچون آزادی، عدالت اجتماعی و جدایی دین از دولت، آنها را از بازیگری مؤثر در تحولات آینده محروم کرده است.
۲. جمهوریخواهی گرفتار در توهم سلطنت، قومگرایی و پوپولیسم چپ:
بیش از چند دهه از گفتگو با جمهوری نمایان سلطنت خواه می گذرد. بهانه عدم همکاری برای ایجاد تشکل مستقل جمهوریخواهی، همانا تضعیف آقای رضا پهلوی بمثابه “سرمایه ملی”، بود. صدها نشست و گفتگو بی نتیجه ماند، تا اینکه شاید پراتیک ضد دمکراتیک نیروهای مدافع سلطنت و عدم حمایت مردمی، باعث گردد این طیف جمهوریخواه در گفتار، تکلیف شان را با خود تعیین کند. در واقع، بخشی از نیروهای جمهوریخواه، بهجای ترسیم چشماندازی نو، همچنان در سایهی سلطنتطلبان حرکت کرده و میکنند.
نیروی انقلاب “زن زندگی آزای”، از خاستگاه شهروندی، ملی و میهنی، چالشی بزرگ برای سلطنت خواهان، قومگرایان و اسلامگرایان حکومتی و غیرحکومتی بود. یکی از گروه هایی که در متن خیزش ملی، حاشیه نشینی و نامطرحی آن در جامعه ایرانی آشکار شد، فدرالیست ها بودند که پشت جمهوریخواهی و چپ و کمونیست سنگر گرفته بودند. با طولانی شدن دور نخست انقلاب “زن زندگی آزادی”، نزدیکی فروپاشی حکومت اسلامی در چشم انداز و غیبت آلترناتیو جمهوری شهروندی، دوباره محافل جمهوریخواهی در فضای مجازی و رسانه ای فعال شده اند. نشست ها همچنان از خاستگاه سهمخواهی قومیتی و آلترناتیو فدارالیسم اراسته به “جمهوری” است.
در فقدان آلترناتیو ملی، جریانهای قومی، بنام دفاع از حقوق قومی، عملن پروژه انشقاق در جامعه، گسستن ایران به مناطق متخاصم و تجزیه شده را پیش میبرند. قومگرایی، چه در پوشش فدرالیسم قومی، چه در قالب خواستههای تجزیهطلبانه، نتنها راه حل برای مشکلات موجود ارائه نمیکند، بلکه خود زمینهساز درگیریهای خونین، بیثباتی سیاسی، و تکرار تراژدیهایی چون یوگسلاوی خواهد بود. تجربه تاریخی نشان داده است که جوامع چندقومیتی، زمانی به شکوفایی میرسند که بر پایه حقوق شهروندی برابر و انسجام ملی، نه بر محور قومیت و هویتهای پیشامدرن سامان یابند.
۳. آلترناتیو جامعهی شهروندی؛ نیرویی با پتانسیل دمکراتیک، لائیک، اجتماعی و ملی برای آینده ایران:
در میان این کشمکشها، مفهوم جمهوری شهروندی ـ که بر اساس همبستگی ملی ایرانیان، حقوق برابر شهروندان، خودمدیریتی انجمنی، و جدایی دین از دولت، حکومت و سیاست بنا شده است، همچنان بطور مستقل و دور از روندهای فرساینده موجود، می تواند نقش سازنده یابد. این آلترناتیو هنوز در جریانهای غالب سیاسی و رسانهای جاری نشده، اما بالقوه حامل توان دگرگونی ریشهای است.
جمهوری شهروندی، ثقل همبستگی ملی ایرانیان
در برابر فروپاشی ایدئولوژیک حکومت اسلامی، و ناکارآمدی مدلهای ویرانگرانه ارتجاعی دینی، موروثی و فرقهای، جمهوری شهروندی بمثابهی ثقل همبستگی ملی ایران میتواند عمل کند. این الگو، نه بر قوم، مذهب یا طبقه خاص، بلکه بر حق برابر همه شهروندان و حاکمیت اراده ملی استوار است. در جمهوری شهروندی، شهر، بعنوان نماد خودمدیریتی اجتماعی، جایگزین قوم و نژاد میشود؛ دین به عرصه خصوصی رانده میشود؛ و انسجام ملی بر پایه تنوع فرهنگی و حقوق برابر حفظ میشود.
اپوزیسیون، هنگامی عزیمتگاه سیاسی اش ایران، ملت، جامعه شهروندی و حقوق شهروند یاشد و با تکیه بر گفتمان جمهوری شهروندی و بازیابی اراده ملی حرکت کند، میتواند از بحران کنونی عبور کرده و آینده ایران را نه در بازسازی ویرانههای پوسیده گذشته، نه در توهمات فرقهای و قومی؛ بلکه در احیای ملت بمثابه جامعه شهروندان برابرحقوق، میسر سازد. تجربه انقلاب “زن زندگی آزادی”، ریل درست مبارزه برای جمهوری را بما نشان داد. اکنون زمان آن است که آلترناتیو جمهوری شهروندی، نه بعنوان یک آرزو، بلکه بعنوان یک راهبرد عملی وارد صحنه سیاسی ایران شود. چنین باد!
اقبال اقبالی
28.04.2025
www.tribuneiran.org